بسم الله الرحمن الرحیم
متن شرایع: «و لو طلقها فاعتدت ثم جاءت بولد ما بين الفراق إلى أقصى مدة الحمل لحق به إذا لم توطأ بعقد و لا شبهة.
و لو زنى بامرأة فأحبلها ثم تزوج بها لم يجز إلحاقه به و كذا لو زنى بأمة فحملت ثم ابتاعها.».[1]
دیروز مطلب نا تمام ماند، عرض کردیم اگر امکان داشت بچه از هر دو نفر باشد یعنی از فراش قبلی که طلاق داده و از فراش فعلی که موجود است در این صورت دو قول بوجود آمد؛ اول اینکه باید فراش دوم را ترجیح بدهیم چون فراش ثانی فعلیت دارد ولی فراش اولی با طلاق زائل شده و از بین رفته و دوم اینکه باید قرعه بیاندازیم، مرحوم شهید ثانی قدس الله نفسه الزکیه فرمودند: «منشؤهما(قولان)من كونها حال الوطء فراشاً لكل منهما(أی فراش الأول و الثانی)و الزمان صالح لإلحاقه(ولد)بهما(أی بالفراشین زیرا بچه ما بین أقل مدت حمل و أکثر مدت حمل از وطیِ آخرِ هرکدامِ از آنها به دنیا آمده که در این صورت از نظر زمانی صلاحیت و امکان الحاق بچه به هر کدام از آنها وجود دارد)؛ فلا ترجيح إلا (1):بالقرعة(که با قرعه بچه ملحق به زوج اولی که طلاق داده بشود یا به این زوج فعلی)، (2):و من أن فراش الثاني ثابت بالفعل حقيقة بخلاف الزائل(یعنی فراش اولی که زوج زن را طلاق داده و در واقع زوجیت زائل شده)؛ فإنه(زائل)مجاز عند جمع من الاُصولیين(به همان اختلاف نظر بین اصولیین بر می گردد که آیا استعمال مشتق در مامضی حقیقت است یا مجاز؟ اگر مشتق بالفعل استعمال شود مثلا گفته شود زیدٌ ضاربٌ درحالی که الان ضارب است خب این مسلّماً حقیقت است ولی اگر گفته شود زیدٌ ضاربٌ به اعتبار اینکه قبلا ضارب بوده اینجا محل خلاف است بین اصولیین که آیا این نیز حقیقت یا نه) ، (و اما دلیل ترجیح فراش ثانی): و قد قال صلى الله عليه و آله و سلم: "الولد للفراش"(که فراش دوم الان موجود است و فعلیت دارد لذا بچه ملحق به زوج دوم می شود)، و اختار المصنف(أی المحقق الحلی)إلحاقه(ولد)بالثاني،(بعد خود مرحوم شهید می فرماید):و لعله(إلحاق بالثانی)أقوى»[2].
عرض می کنیم که: "اقول: قوله: "و اختار المصنف إلحاقه بالثاني" یرید به(أی بذکر هذا الکلام)ما ذکره المصنف(أی المحقق الحلی)بعد أربعة أسطر من هنا بقوله: «و لو طلق امرأته فاعتدت و تزوجت أو باع أمته فوطئها المشتري ثم جاءت بولد لدون ستة أشهر كاملاً فهو للأول و إن كان لستة فصاعداً فهو للثاني»[3].
ثم إن صاحب المسالک قد مال(چون فرمود و لعله أقوی)إلی کون ذلک(أی إلحاقه بالثانی)أقوی و لکن صاحب الجواهر قد جزم بذلک(أی إلحاقه بالثانی)و قال: «و لا ريب في أن الأقوى منهما(أی من القولان)ما هو المشهور بين الأصحاب من كونه(ولد)للثاني؛ للنصوص[4] التي فيها الصحيح و غيره»[5]".
حرف آخر این است که عرض می کنیم : "اقول: و الذی هو المشهور بین الأصحاب(بکونه للثانی)هو الراجح علی الروایات المخالفة(مشور بین اصحاب راجح بر روایات متعارضی است که می گویند بچه ملحق به اولی است، یعنی قول مشهور به اعتبار شهرت ترجیح دارد بر روایاتی که مخالف این شهرت هستند و آن روایات مخالف دلالت دارند بر اینکه بچه ملحق به زوج اول می باشد و اما علت چنین ترجیحی را در مرجحات خواندیم: "خذ بما اشتهر بین اصحابک و دع الشاذ النادر")فضلاً عما إذا کانت تدل علیه(أی علی قول المشهور بکونه للثانی)النصوص الصحیحة و غیرها(یعنی علاوه بر شهرت اصحاب روایات صحیحه و غیر صحیحه ای نیز داریم که دال بر الحاق بچه به فراش ثانی می باشند)علی ما فی الجواهر. مطلب تمام شد.
فرع دیگری که مرحوم محقق متعرض به آن شده این است که: «و لو زنى بامرأة فأحبلها(أی جعلها حاملة)ثم تزوج بها(بالمرأة المذکورة)لم يجز إلحاقه(ولد)به(أی بالزانی لأن للعاهر الحجر) و كذا(لم یجز إلحاقه به)لو زنى بأمة فحملت(أی جعلها حاملة)ثم ابتاعها(أمة)».[6]
عرض می کنیم که: "اقول: و قد استدل علی ذلک(أی علی عدم إلحاق الولد فی الفرضین المذکورین)بما سمعت من النص و الإجماع علی أن للزانی الحجر.
لا یقال: أن الفراش قد تحقق بعد ذلک(أی بعد الزنا)لأنه یُقال: إن تجدد الفراش لا یقتضی إلحاق المحکوم بانتفائه(وقتی بچه بخاطر زنا محکوم به انتفاء از زانی شد دیگر فراش مجدد اثری ندارد و باعث الحاق بچه به زانی نمی شود)؛إذ المراد منه – أی من قوله الولد للفراش - المنعقد فی حال الفراش لا المتولد مطلقا ولذا(وعلی أن المراد من قوله "الولد للفراش" المنعقد فی حال الفراش فقط)انتفی(الولد)ما کان (1):منعقداً قبل الفراش، (2):و لم ینتفی المنعقد فیه(أی فی الفراش)و إن زال(الفراش)عنه(صاحب فراش)حال التولد بطلاق مثلا".
علاوه بر مطالبی که عرض کردیم این مطلب هم مد نظرتان باشد: "أضف الی ذلک روایة علی بن مهزیار التی تدل علیه(علی أن تجدد الفراش لا یقتضی إلحاق المحکوم بإنتفائه)بخصوصه(یعنی خبر اطلاق ندارد بلکه به طور خاص اشاره به همین مطلب دارد)، فقد روی علي بن مهزيار عن محمد بن الحسن القمی قال: «كَتَبَ بَعْضُ أَصْحَابِنَا عَلَى يَدِي إِلَى أَبِي جَعْفَرٍ علیه السلام مَا تَقُولُ فِي رَجُلٍ فَجَرَ بِامْرَأَةٍ فَحَبِلَتْ ثُمَّ إِنَّهُ تَزَوَّجَهَا بَعْدَ الْحَمْلِ فَجَاءَتْ بِوَلَدٍ وَ هُوَ أَشْبَهُ خَلْقِ اللَّهِ بِهِ، فَكَتَبَ علیه السلام بِخَطِّهِ وَ خَاتَمِهِ؛ الْوَلَدُ لِغَيَّةٍ لَا يُورَثُ»"[7].
توضیح روایت و ادامه بحث بماند برای فردا إن شاء الله تعالی... .
وفقّنا الله وإياكم لمراضيه وجنبنا وإیاکم عن مخالفته ومناهیه
وصلی الله علي سیدنا ونبینا نبی الرحمة
محمد وآله الطاهرین
طراحی و توسعه : پارسیکام